شبهایی ڪہ ماه را در آسمان میبینم فڪر میڪنم تویی ڪہ پنهانڪی نڪَاهم میڪنی میبینی ماه من شبهاے بی تو بودن چڪَونہ میڪَذردو دلتنگےهاےشبانهام جور دیڪَریست وخیم تر و بدتر و دشوارتر مثل قفسےست ڪہ میلہ هایش هر ثانیہ نزدیڪ و نزدیڪ و نزدیڪتر میشوند امشب لباسِ خاطراتمان را به تن میکنم تا انتقامِ خوابهای نیمه کاره ام را از دامنِ شعرت بگیرم آغوش باز کن این جامه ی عشق فقط برازنده ی قامتِ توست ؏ِـشق اتفاقیست که در یک نگاه می افتد و من بی خبر افتادم در عُمق چشمانت که بی وصف شدنی ترین جای دنیاست دورِ دورم تو بعد از کشف الکل شاعرانه ترین کشف بشری من از سرودن تو مست می شوم بیا دوتایی همو تکمیل کنیم مثل چایی و قند چیپس و پفک بالشت و پتو ماه و خورشید ابر و باد هوا و نفس اشک و لبخند و تموم ترکیبای بی نظیری که بدون هم معنایی ندارن بدون هم قشنگ نیستن ولی با هم زیباترین های این دنیا هستن اگر چه خواب نیاید به چشمِ کم سویم ولی به خاطر تو، شب بخیر می گویم من از هجومِ خیالِ تو باز بیدارم بخواب راحت و خوش ای نگارِ مَه رویم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|